از غیرت لاهوتی بر دیده حجاب انداخت
چون دید ملائک را سودای رخ او نیست
بر چهره بزد خالی عالم به عذاب انداخت
تا آدم مسکین خورد آن دانه رسوائی
اورا ز خراباتش در کوی خراب انداخت
سرمست زحسن خویش رازی به میان آورد
کآتش به سویدای هر پیر وشباب انداخت
سهم دل عارف راجام می بیغش کرد
کار دل عاشق را با طره وتاب انداخت
رختی که ز پرهیزش با خون دل آوردم
دل برد به میخانه وان رخت به آب انداخت
یک چند ز ایامم صرف می ورندی شد
شکر است که مهدی را در کار ثواب انداخت
مهدی مکنی
اسماعیل پاده بان (ناطق)...برچسب : نویسنده : fahim77 بازدید : 73