علیرضا حسینی

ساخت وبلاگ
تاگذارم به سرِ بزم شب او افتاد

دل سودا زده درتاب وتب اوافتاد

پنجهٔ پرهنرش زخمه چوبرچنگ نواخت

غم عالم بشداز دل٬ طرب او افتاد

زان همه چشم که شب برسر اوبیدارند

همچو ناهید یکی منتخبِ او افتاد

این تکثّرکه دراین دایره می پنداری

همه از نقطهٔ بالای لب او افتاد

آدمی رانه ازآنروزکه گندم دادند

خلل از روز ازل درنسب اوافتاد

حق تبارک چوبرآن منظر زیبامی گفت

عشق ٬درسینهٔ ما ازعجَبِ اوافتاد

لیلهٔ قدرِ من آن بود که از خود رفتم

تا گذارم به سر بزم شب او افتاد

علیرضا حسینی

اسماعیل پاده بان (ناطق)...
ما را در سایت اسماعیل پاده بان (ناطق) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahim77 بازدید : 99 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 23:22