روی لبهایش سرش سر می شکست
خون سرخی بر لبانش می نشست
منحنی های تنش را دوست داشت
سایه پیراهنش را دوست داشت
پاک کن اما کمی وسواس داشت
چوب لای چرخ سرکن می گذاشت
چشم و هم چشمی سر کن با مداد
کار دست دفتر بیچاره داد
تا معلم دید فکر چاره شد
دفتر مشقم دوباره پاره شد
((صادق جعفری))
اسماعیل پاده بان (ناطق)...برچسب : نویسنده : fahim77 بازدید : 152